مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
نـوری آمد وجـود من گـم شـد چـشـم من بـاز پُـر تـلاطـم شد شُرشُـر اشک روی گـونـۀ من شد سرازیر و قدر یک خم شد گـریه از شـوق چه صفـا دارد شـب مـیــلاد نــور پـنـجـم شـد اشـک اذن دخــول مـا بــود و در کـه وا شـد دمِ تــبــسّـم شـد مـحـرم اهـل بیت اگـر شـدهایم هـمه از یک دعـای خـانـم شد شکـر، یا فـاطـمـه و یا فـاطـر شکـر، هـسـتـم غـلام تو بـاقـر در رحمت دوباره وا شده است مـیـزبـان دلـم خـدا شـده اسـت بـار دیگـر مـیـان بـیـت وحـی آیـۀ نــور رو نـمـا شـده اسـت سجدهام را کسی نماند که ندید سِرّ تـوحـیـد بر مـلا شده است دستـههـای فـرشـتـه مـیبـیـنـم در مـدیـنـه بـرو بـیا شده است پشت یک خانـهای شلـوغ شده خبـری بین کوچهها شده است رنگ پـنجـم به روی بـوم آمـد حـضـرت بـاقـر الـعـلـوم آمــد نـذر چـشـمـان تو جـوانـی من بـه فــدای تـو زنــدگـانـی مـن زیـر پـایت بگـو که سـر بـزند هرکسی خواست از نشانی من عرض تعـظـیم پیـش قد تو شد عــلـت قــامـت کــمــانــی مـن من ندارم که هیچ چیز از خود همه از توست هستِ فـانی من هـست " آقـا مرا دعـایـم کن " از دعــاهــای آســمــانــی مـن در هــوای شـمـا نـفــس زدهام غصهها را ز سیـنه پس زدهام تو همان چـشمه سار عـرفـانی فـصـل سـبـز بـهـار عـرفـانـی در مــقــام رفــیــع اخـــلاقــی جـلــوه گـاه مــدار عــرفــانـی ای سر آمد به عـلم و دانش ها سـخـنـت پُـر ز بـار عـرفـانـی چـه احـادیـث که به جـا مـانده از تـو آمــوزگــار عـرفــانــی قـبل تو این چنین ظهـور نبود در مــیــان تــبــار عــرفــانـی جـایـگـاه عــلـوم و دانـش تــو شـاهـکـاری بـه آفــریـنـش تـو مـیشـود ســائــل درت بـاشــم زائــر کــوی مــادرت بــاشــم میشـود در هـوای خـاکـی تـو پَـر زنـم من کـبــوتـرت بـاشـم میشود در بقیع، غربت محض ســر قــبــر مــنــوّرت بــاشــم یـاد آن خـاطـرات کـودکـیات روضهخوان در برابرت باشم یـاد طفـلـی دو سـالـه بودن تو و اسـیـری خــواهــرت بـاشـم عمههایت چقدر کتک خوردند و شــمــا را چــقــدر آزردنــد |